جمعه, 28 ارديبهشت 1403

cloop

telegram

aparat instagram

A+ A A-

شهر قم از ديدگاه ديگران

قم نگين ايران است، هر كس كه به قم سفر مى‏كند نمى‏تواند ساده از آن بگذرد، زيرا جاذبه‏ها و ديدنيها و شنيدنيهايى دارد كه ويژه خود آن است اين جاذبه‏ها براى كسى كه با فرهنگ و تمدن ايران اسلامى آشنايى ندارد البته بسى افزونتر است.

تلالوء گنبد طلايى در برابر اشعه آفتاب و يا نور چراغها نخستين چيزى است كه چشم و دل هر بيننده را مى‏ربايد، اين گنبد طلايى رنگ پر شكوه، سالهاست كه دل و ديده ميليون‏ها زائر و سياح داخلى و خارجى را به خود مشغول داشته است. نه تنها آنها كه از روى ارادت به اهل بيت(ع)، راههاى دور و دراز را به عشق زيارت مرقد دختر موسى‏بن جعفر(ع) طى كرده‏اند، بلكه آنها كه با انگيزه‏هاى غير دينى از اين ديار عبور كرده‏اند، نتوانسته‏اند اين جلال و عظمت را انكار كنند.

حضور هزاران نفر مرد و زن مؤمن و عاشق بر گرد حرم نبيره پيامبر نيز براى اكثر بينندگان خارجى همواره پر جاذبه و شگفت‏انگيز بوده است. چرا كه در پشت اين شكوه و زيبايى يك حقيقت و معنويت را احتمال داده‏اند البته در كنار اين اعترافات گهگاه از موارد نامطبوعى سخن گفته‏اند. هر چند ذهنيت و نوع تربيت اين سياحان سبب مى‏شده است كه با عينك مخصوصى‏به واقعيت‏ها بنگرند و گاه با انگيزه‏هاى سياسى و مذهبى تعابير سوء و ناروايى به كار برند، ولى صرف نظر از نيات آنها، ديدگاه ناظران خارجى براى ما خالى از فايده نخواهد بود.

مى‏دانيم كه پاى بيشتر اين سياحان و جهانگردان، در آستانه به قدرت رسيدن صفويان به اين مرز و بوم باز شده است. عصر جديد اروپا، كه همزمان با دوران انحطاط مسلمانان آغاز شد، ديپلماسى فعالى را ايجاب مى‏كرد كه بتواند ارزيابى دقيقى از پديده سياسى اجتماعى نوين، از جمله تحولات دنياى مسلمين، ارائه كند. بويژه كه هيمنه و قدرت امپراطورى عثمانى هنوز هم مى‏توانست در برابر طمع‏ورزيهاى آنان از خود مقاومت نشان دهد.

البته با تجزيه امپراطورى عثمانى اين سد شكسته شد و اروپائيان همچون سيل به سرزمينهاى اسلامى سرازير شدند. سرانجام انقلاب صنعتى و نياز به مواد خام و بازار مصرف استعمار نو را ناگزير از خشونت و تهاجم نظامى و دست‏اندازى به ممالك اسلامى ساخت.

طلايه‏دار اين تهاجمات گسترده نمايندگان سياسى و گاه مبلغان مسيحى و پدران روحانى!! بودند كه به منظور شناسايى امكانات و جمع آورى اطلاعات و يا زمينه‏سازى براى جلب منافع استعمارى به اين سرزمين‏ها سفر مى‏كردند.

البته در ميان غربيان كسانى هم به قصد تفرج و يا از روى كنجكاوى به گشت و گذار مى‏پرداختند و خاطرات و مشاهدات خود را ثبت و منتشر مى‏كردند ولى گويا در دوره جديد بيشترين آنان فارغ از انگيزه‏هاى سياسى نبوده‏اند. (1)

يكى از قديمى‏ترين اين نمايندگان سياسى فردى بنام «كنتارينى‏» است.

كنتارينى از طرف رئيس شوراى پرى گادى به عنوان سفير انتخاب و به دربار «اوزون حسن‏» اعزام شد; خود او مى‏نويسد: «با وجود آن كه به علت‏بعد مسافت و مخاطرات سفر، چنين ماموريتى دشوار به نظر مى‏رسيد، معهذا به مناسبت اشتياق فراوان شوراى جمهورى و پيشدفت دنياى مسيحيت و اين كه اين افتخار به نام مسيح و مادر مقدس او تمام خواهد بود، كليه مخاطرات سفر را ناديده انگاشته با كمال ميل و رغبت كمر به خدمت جمهورى و مسيحيت‏بسته و تصميم خود را گرفتم.» اين سفرنامه اگر چه به دليل تغييراتى كه در جغرافياى ايران و نام شهرها و اماكن صورت گرفته است چندان سودمند نيست، ولى به دليل قدمت تاريخى و اينكه نويسنده آن پس از حمله تيمور به ايران آمده است‏خالى از نكته نيست. سفر كنتارينى از سال‏1473 تا1477 ميلادى به طول انجاميده است‏».

كنتارينى درباره سفرش به قم مى‏نويسد: «... به موقع به شهرى وارد شديم كه قم ناميده مى‏شد، در اينجا هنگامى كه به كاروانسرايى كه جاى مسافرخانه مانندى بود داخل شديم، درجه تب من بالا رفت و به شدت مرا ناراحت‏ساخت... تاتاريخ بيست و سوم اكتبر، كسالت مرا در اين شهر وادار به توقف كرد. قم شهر كوچك ولى زيبايى است كه در دشتى قرار گرفته و به وسيله ديوارهاى گلى محصور شده است. همه چيز به حد وفور در آن يافت مى‏شود و داراى بازارهاى خوبى است كه مركز داد و ستد فرآورده‏هاى دستى و فاستونى‏هاى آن است.»

آن‏گونه كه كنتارينى در اين سفرنامه ياد كرده است، گويا قم در آن زمان از رونق اقتصادى برخوردار ولى ابهت علمى و فرهنگى چشمگيرى نداشت.

گزارشهاى ديگرى نيز اين واقعيت را تاييد مى‏كند. البته از جهت مذهبى قم همواره يك شهر مقدس شمرده مى‏شده و آداب و سنن دينى در آن رواج داشته است، در سفرنامه‏اى كه سياح ديگرى، كمى پس از اين دوره نوشته، به اين جنبه خوب نظر انداخته است. اين سياح، كه «گار. سيادسيلوافيگوئر» نام داشته، سفير اسپانيا در دربار شاه عباس اول بوده است.

ناگفته نماند، كه دولت متبوع او، يعنى حكومت اسپانيا چشم طمع به جزيره هرمز دوخته بود و در صدد بود با تحريك اعراب منطقه و همدستى با عثمانيها اين دژ مستحكم را به دست آورد. اما شاه عباس با وقوف بر اين نيات، رابرت شرلى معروف را به دربار پادشاه اسپانيا فرستاد تا با وعده‏ها و وعيدها او را از اين كار منصرف سازد. سرانجام اين ترفندها به اعزام سفير انجاميد و آقاى «فيگوئروا» به عنوان سفير كشور اسپانيا به ايران اعزام شد.

اين سفير، كه گذرى از سوى كاشان به قم داشته است، در بخشى از سفرنامه خود مى‏نويسد:

«روز هشتم در ساعت معهود براه افتاديم اما خيلى آرام حركت مى‏كرديم زيرا بيش از چهار فرسنگ با قم فاصله نداشتيم. » كمى پيش از نيمه شب، تنى چند از طرف حاكم قم نزد سفير آمدند و از وى درخواست كردند كه در روشنايى روز به شهر وارد شود و تذكر دادند كه عدم اجراى درخواست را توهين به خود تلقى خواهند كرد. به نحوى كه سفير با بى‏ميلى بسيار ناگزير به قبول اين تقاضا شد و چون هنوز وقت‏بسيارى به صبح مانده بود تصميم گرفت كه بقاياى شب را در باغى واقع در ربع فرسنگى شهر توقف كند و در اين باغ تا صبح خوابيد. به محض آنكه آفتاب بالا آمد حكام شهر همراه گروهى سواره و پياده كه از كثرت تعداد، سراسر دشت را انباشته بودند به در باغ آمدند تا سفير را به همان شيوه كه در بيشتر شهرهاى سر راه عمل شده بود همراهى كنند. ويژگى اين استقبال عده زياد مستقبلين بود كه تا آنگاه سابقه نداشت. جمعيت چنان هجوم آورده بود كه با اينكه فراش خلوتها و ديگر صاحب منصبان، آنها را به ضرب چوب مى‏راندند، مطلقا مسير را خالى و ترك نمى‏كردند به طورى كه راه اندك بين باغ مسكونى و شهر را در مدتى طولانى پيموديم! در ميان اين جمعيت‏حتى يك زن هم ديده نمى‏شد و حال آنكه در شهرهاى پيشين اكثريت تماشاچيان را زنها تشكيل مى‏دادند. سفير، كه تصور نمى‏كرد شهر قم آن اندازه بزرگ و پرجمعيت‏باشد، از آن همه جمعيت و بزرگى شهر در شگفت‏بود. خانه‏هاى شهر، كه بيشتر ملك عامه مردم است تا خالصه دولتى، از لحاظ ساختمان نظير بناهاى ديگر شهرهاى آذربايجان بود. مردم قم از جنگاورترين و بهترين سربازان امپراطورى بحساب آمده در هر زمان و در همين ايام نيز جسارت خويش را در نظاميگيرى نشان داده‏اند. اگر چه اين جسارت و جلادت براى شهرستان مشووم بوده است، به طورى كه مقاومت جسورانه آنان در برابر لشكر تيمور موجب ويرانى كامل شهر شد. با اينكه شهر دوبار دستخوش ويرانى كامل شده است، حاصلخيزى دشت مجاور و هنرمندى و قدرت روحى اهالى، آن را به نحوى كه امروز مى‏بينيم آباد و پرجمعيت كرده است. با اين حال قم از شهرهاى بزرگ ايران بشمار نمى‏آيد. اين شهر از لحاظ جغرافيايى در سى و سه درجه و چهار دقيقه از خط استوا قرار گرفته است. پس از آنكه سفير از اسب فرود آمد، با اينكه ميل زياد به استراحت داشت، حكام شهر مدتى نزد وى ماندند. در ميان گفتگوئى كه بين حضار به عمل مى‏آمد يكى از حاضران كه گويا قاضى شهر بود به سفير گفت: بى‏شك از اينكه بين مستقبلين هيچ زنى را مشاهده نكرده‏ايد در شگفت هستيد اما علت ا ين امر تقدس فوق‏العاده مردم اين شهر است كه زنان هيچگاه خود را به اجنبى و بخصوص فرنگيان نشان نمى‏دهند. و چون سفير علت اين تقدس فوق‏العاده را پرسيد وى جواب داد كه در اين شهر بقعه‏اى بسيار مشهور هست كه به يادبود بانوئى پرهيزگار و ارجمند بنا گرديده است و اين بانو كه نامش ليلاست نوه دخترى (محمد«ص‏») يعنى فرزند على و فاطمه دختر پيامبر بزرگ مسلمانان است كه پس از شهادت برادرانش حسين و حسن معصومانه از بغداد گريخته و بدين شهر آمده است. و تذكر داد كه بانوى موصوف، پس از ورود به قم كاروانسرايى مجلل و مريضخانه‏اى بزرگ براى اسكان و مداواى غربا و بيماران بنا كرد و پس از گذرانى بسيار دشوار، زندگى را بدرود گفت و خداوند به شيوه‏اى كه اسرار آن تا كنون بر كسى معلوم نگرديده است او را از نظر مردان پنهان ساخت. در حقيقت مى‏توان گفت كه مردم اين نواحى معجزاتى از اين قبيل را كه در دين ما اتفاق افتاده شنيده و افسانه‏هاى نادرست‏خويش را بر آن اساس ساخته و پرداخته‏اند. در هر حال قاضى مى‏خواست‏بفهماند كه زنان شهر به سبب پاى بندى به آداب دينى و احترامى كه براى آن بانوى پرهيزگار قائلند خود را به مردان اجنبى نشان نمى‏دهند. و او خود دو سه روز پيش از ورود سفير با زحمت‏بسيار بدانها اعلام كرده است كه خود را پنهان كنند.

جاى شگفتى است كه آقاى «فيگوئروا» با همه درايت و هوشيارى على رغم پرس و جو از فرهيختگان شهر باز هم اشتباه فاحشى را مرتكب شود و حضرت فاطمه معصومه دختر امام موسى‏بن جعفر و خواهر امام رضا را، ليلا نواده پيامبر معرفى كند كه پس از شهادت برادرانش حسن و حسين از بغداد گريخته، به اين شهر آمده است.

در هر حال سفير نتوانسته است‏شكوه و جلال بارگاه حضرت معصومه (س) راانكار كند. از اين رود پس از نقل وقايعى كه‏سخت ترديد برانگيز است در اين باره مى‏نويسد:

«سفير روز هشتم ژوئن از قم عزيمت كرد. حكام و بيشتر شخصيتهاى قم او را تا ديدرس مسجد كه نمايش از اين سو بسيار بزرگتر از روز ورودمان جلوه داشت‏بدرقه كردند. پس از آنكه ديوار مسجد و قسمت پر جمعيت‏حومه شهر را شت‏سر گذاشتيم به پل بسيار بزرگى رسيديم كه دو سوى رودخانه‏اى را به هم متصل مى‏كرد. اين رودخانه خشك بود اما آنگونه كه از پهنا و عمق بسترش حدس زده مى‏شد در فصل باران يا فصل بهار و هنگام ذوب شدن برفها آب زيادى در آن جارى مى‏شود. هنگام عبور از پل يكى از حكام در دست چپ جاده و نزديك شهر بناى مجللى را به سفير نشان داد كه از دور بهترين و باشكوه‏ترين ساختمان شهر مى‏نمود. اين بنا گنبد و مناره‏هايى داشت كه با كاشيهاى الوان پوشيده شده بود، ايرانيان از اشياء گرانبهاى اين بقعه و معجزاتى كه هر روز در آن رخ مى‏داد داستانها مى‏گفتند - از جمله بيان مى‏كردند كه هر روز عده زيادى بيمار در آن شفا مى‏يابند و همه اين عجايب مرهون وجود بانوى پرهيزگار و عاليقدرى بود كه پيشتر از او سخن گفته‏ايم - همان بانو كه به دستور وى نزديك حرم مقصوره يا آرامگاهش كاروانسرائى براى پذيرايى از زوار ساخته بودند.» (3)

پيترودلاواله، در ميان جهانگردان ايتاليايى كه از دوره امپراتورى مغول به بعد خاطرات مسافرتهاى خود به آسيا را تحرير كرده‏اند مقام ارزنده‏اى دارد. او در يازدهم آوريل 1568 در شهر رم متولد شد. پدرش «پمپئو (رحرذرر)» و مادرش «جوانا آلبرينى(خذخزحچ‏دچ چذذچسرخخ)» نام داشت. خانواده وى يكى از قديمى‏ترين و اصيل‏ترين خانواده‏هاى رم محسوب مى‏شد و گروهى از افراد آن به مقام كاردينالى رسيده بودند.

«دلاواله‏» پس از مسافرتى به بغداد با دوشيزه‏اى بنام «ستى معانى‏» كه پيرو آيين آسورى مسيحى بود ازدواج كرد و در پى آن در تاريخ 4 ژانويه‏1617، مطابق با 25 ماه ذى‏الحجه سال 1025 هجرى قمرى، به اتفاق عروس و چند تن از ملازمان و خدمتكاران خود با كاروانى عازم ايران شد و از طريق همدان و گلپايگان به اصفهان رفت. او شرح اين مسافرت را طى اولين نامه خود از اصفهان، كه تاريخ آن‏17 مارس‏1617 ميلادى بود، به تفصيل بيان كرده است. چون شاه‏عباس آن موقع در اصفهان نبود و در فرح‏آباد واقع در كنار بحر خزر به سر مى‏برد، جهانگرد ايتاليايى بعد از مدتى اقامت در اصفهان در ژانويه 1618، مطابق با محرم‏1027 هجرى قمرى، از راه كوير و فيروز كوه به مازندران رفت و در كاشان گرفتار ماجرايى شد كه به تفصيل به شرح آن مى‏پردازد و بالاخره در شهر «اشرف‏»، (بهشهر) شاه‏عباس او را به حضور پذيرفت و مذاكراتى ميان آنان جريان يافت كه نويسنده با دقت‏شرح مى‏دهد، شاه عباس از همان اول با جهانگرد ايتاليايى با مهربانى بسيار رفتار مى‏كند و همين امر باعث مى‏شود كه او مدتها در دربار ايران بماند و در سفر و حضر شاه را همراهى كند.

پيتر دلاواله بطورى كه خود توضيح مى‏دهد از مسافرت به ايران دو مقصود داشت: يكى اينكه در يك لشكركشى نظامى عليه تركهاى عثمانى شركت كند و تا سرحد امكان انتقام بدرفتاريهايى را كه آنان نسبت‏به مسيحيان روا مى‏داشتند بگيرد و ديگر اينكه اسبابى را فراهم سازد تا مسيحيان مقيم عثمانى كه در وضع بدى بسر مى‏برند به ايران كه نسبت‏به اتباع مسيحى خود در كمال مهربانى و رافت رفتار مى‏كرد، مهاجرت كنند. در حقيقت رفتار عالى شاه عباس با ارامنه و ساير مسيحيان و آزادى كاملى كه آنان در بجاى آوردن آداب و رسوم مذهبى خود داشتند، چنان اين جهانگرد را تحت تاثير قرار مى‏دهد كه او در اين باره زبان به تعريف و تمجيد از شاه ايران مى‏گشايد و از شاهزادگان كشورهاى غرب كه على رغم همكيشى و همخونى نسبت‏به آزار و شكنجه مسيحيان مقيم عثمانى بى‏اعتنا بودند انتقاد مى‏كند و در اين راه آنقدر تند مى‏رود كه سانسور وقت در موقع چاپ كتاب مانع از انتشار آن قسمت از نامه‏ها مى‏شود!

بارى، جهانگرد ايتاليايى به معيت‏شاه عباس عازم اردبيل مى‏شود تا از نزديك شاهد جنگهاى خونين ايران و عثمانى باشد و داستان فتح ايرانيان را در اين جنگ به تفصيل بيان مى‏كند.

دلاواله از مازندران و شيراز نيز ديدن مى‏كند، او توصيف‏هاى زيبايى از تخت جمشيد دارد، وى در ميناب همسر خود را از دست مى‏دهد، و در پى آن حوادثى ديگر رقم مى‏خورد كه اكنون مجال نقل نمى‏باشد.

شهرت جهانگرد ايتاليايى پس از چاپ خاطراتش، كه قسمت اعظم آن پس از مرگ وى انجام گرفت، فزونى يافت. او اولين جهانگردى بود كه به دومين هرم مصر وارد شد و شايد اولين كسى بود كه سنگ نوشته‏هاى تخت جمشيد را براى جهان غرب تشريح كرد و آثارى از خطوط قديمى آسورى را با خود به اروپا برد. سفرنامه «پيترودلاواله‏» به مشرق‏زمين به سه قسمت تقسيم مى‏شود. تركيه، ايران و هند. تمام اين سفرنامه‏ها به صورت نامه‏هاى متعددى است كه وى از مشاهدات خود در مشرق‏زمين به رشته تحرير درآورده و بدون‏شك يكى از جالبترين سفرنامه‏هايى است كه تا به حال نوشته‏شده، زيرا حس ملاحظه اين جهانگرد واقعا كم‏نظير است و با چنان دقت و ظرافتى صحنه‏هاى مورد مشاهده خود را شرح مى‏دهد كه خواننده تصور مى‏كند خود ناظر آن صحنه‏ها بوده‏است و چون وى با زبانهاى تركى و فارسى و عربى و تا حدى قبطى و كلوانى آشنابود توانست مطالبى را بفهمد و بنويسد كه جهانگردان ديگر با عدم آشنايى به اين زبانها از درك آنها عاجز بودند.

دلاواله داراى تاليفات ديگرى هم هست از جمله كتاب «خصوصيات عباس، شاه ايران ،ژچچ‏چ‏آ خحخذرخژخحذرح حددحا چخژزحرخححث» اين كتاب به سال 1628 در ونيز به چاپ رسيده و نويسنده در انتهاى آن شجره‏نامه شاه‏عباس را نيز اضافه كرده‏است.

جهانگرد ايتاليايى نامه‏هاى مختلفى نيز درباره فلسفه و مذاهب شرق به دوستان خود نوشته كه برخى از آنها در مجموعه‏هاى مختلف به چاپ رسيده‏است. ناگفته نماند كه سفرنامه او داراى ويژگيهايى است كه آن را ميان آثارش ممتاز ساخته‏است (5) اما هرگز نبايد از ياد برود كه مؤلف اين سفرنامه، كاتوليك متعصبى است و حتى مسيحيان ديگر را كه آيينى غير از آيين كاتوليك دارند منحرف و گمراه مى‏داند، او متاسفانه نسبت‏به هيچيك از مذاهب از جمله اسلام نتوانسته‏است‏بى‏طرفانه قضاوت‏كند و موقعى كه درباره اديان سخن مى‏گويد نمى‏تواند خود را از تعصب و بى‏انصافى كنار نگه‏دارد و حتى نسبت‏به شاه‏عباس اول نيز به خصوص در مواردى كه پاى دين در ميان است مطالبى ناروا نسبت مى‏دهد، خود او نيز در يكى از نامه‏هاى اخيرش اعتراف مى‏كند كه آنچه درباره شاه ايران پيش از اين نگاشته‏است تحت‏تاثير احساساتش بوده‏است.

به هرحال او قم را چنين توصيف مى‏كند: بطورى كه در كتاب «شرح جغرافياچح‏خح‏چزخ‏رحب حذرژخرب‏» نوشته‏شده اين شهر را در ازمنه قديم قوانا نام‏داشته و شهرى از ايالت مديا محسوب مى‏شده‏است. من به اين نظر هنوز هم معتقد هستم و عقيده‏دارم حتى كاشان هم كه جنوبى‏تر است جزء مديا محسوب مى‏شود با وجود اين مردم محل، اين شهر را قسمتى از خاك عراق (اراك) مى‏شمارند.

6) يكى ديگر از ايرانگردان خارجى، كه در اين عصر از قم ديدن كرده، آدام الئاريوس است.

نام و اثر آدام الئاريوس در بسيارى از نوشته‏هاى مربوط به دوران صفويه آمده‏است.

يكى از ويژگيهاى دوران صفوى گسترش توليد و تجارت ابريشم است كه سبب بازشدن بيش ازپيش پاى اروپاييان به ايران و رقابتهاى بازرگانى و سياسى شد.

علاقه پادشاهان اين سلسله بويژه شاه‏عباس بزرگ به توسعه روابط بازرگانى و سياسى و همچنين استفاده از جنگ‏افزارهاى پيشرفته آن زمان اروپا در مقابله با قشون مجهز عثمانى عامل ديگرى در تشديد اين رقابتها بود. به هرحال در راستاى اهداف سياسى - بازرگانى يك هيات آلمانى در سال‏1633 برابر با1053 از راه روسيه وارد ايران شد.

آدام الئاريوس، منشى هيات، دانشمندى پراطلاع و تيزهوش بود; به گونه‏اى كه گوته، شاعر و متفكر بزرگ آلمانى، او را به عنوان مردى كارآمد ستوده‏است.

او تنها يك‏سال‏ونيم در ايران بود و به نقاط مختلف ايران سفركرد. در عين‏حال اوضاع اجتماعى، آداب و رسوم و سنتهاى ايرانى را بطور دقيق بررسى كرده و شرح داده‏است، مثلا مراسم تدفين مردگان، پرورش كرم‏ابريشم، ساختمانهاى معروف، خانه‏هاى افراد معمولى، بقعه شيخ‏صفى در اردبيل را نيك توصيف كرده‏است. او خوى و صفات پسنديده ايرانى را با شهامت مى‏ستايد و از آنچه به نظرش زشت مى‏آيد به شدت انتقاد مى‏كند.

آدام الئاريوس به زبان‏هاى تركى و فارسى آشنابوده و گلستان سعدى را به زبان آلمانى برگردانده‏است.

او در گذار از قم، نظرى به اوضاع كشاورزى و صنايع دستى قم انداخته و مطالب ويژه‏اى در اين باره آورده كه بسيار جالب و بديع است. وى در اين بخش از گزارش سفر خود مى‏نويسد:

«در نوزدهم ژوئيه با پيمودن پنج‏مايل به نزديك شهر قم رسيديم. داروغه در معيت پنجاه‏نفر سوار به پيشواز آمد و خوش‏آمد گفت، همراه او چند رقاص بود كه يكى از آن‏ها بر چوب بلندى زير بغل خود راه مى‏رفت و تا رسيدن به اقامتگاه جلوى ما مى‏رقصيدند و با عمليات جالبى سرگرممان مى‏كردند.

در ميان شهر طبالان، سرناچى‏ها و نى‏لبك‏نوازهاى بسيارى مستقر شده‏بودند كه موسيقى آنان دلنواز و شاد به گوش مى‏خورد. تمام اهالى، شهر را آب‏پاشى كرده‏بودند تا از بلندشدن گردوخاك جلوگيرى شود هيچيك از كوچه‏هاى اين شهر و نيز قزوين سنگفرش نشده‏بود.

قم يك شهر باستانى، و بطلميوس آنجا را «گوريانا» ناميده‏است. اين شهر در قديم بسيار بزرگ و گسترده بوده‏است و امروز نيز از باقى‏مانده چندين ديوار خراب مى‏توان به اين حقيقت پى‏برد.

قم نيز به روى دشتى هموار قرارگرفته و در سوى راست آن رشته‏كوه الوند كه خود را با قله سفيدش نشان مى‏دهد، واقع شده‏است. از اين كوه دو رشته رودخانه سرچشمه مى‏گيرد و در داخل شهر به يكديگر متصل و جارى مى‏شوند. در بهار سه‏سال پيش از اين دو رودخانه مزبور چنان از آب پرشدند كه سيل ناشى از آن بيش از يكهزار خانه را از بين برده‏بود.

در شهر و بيرون آن باغات بسيارى ديده مى‏شود كه ميوه‏هاى خوب از آن‏ها به دست مى‏آيد، از آن جمله نوعى صيفى به بزرگى و گردى يك نارنج است كه رنگ‏هاى زيبايى دارد. اين ميوه بسيار خوشبوست و از آنجهت‏به آن شمامه مى‏گويند آن را بدست مى‏گيرند و مى‏بويند، اما مزه خوبى برخلاف برخى از صيفى‏ها كه به شيرينى شكر هستند ندارد.

در اين منطقه گونه‏اى غريب و نادر از خيار وجوددارد كه درازى آن به سه‏ربع ساعد مى‏رسد و قطور و كج و معوج است. از اين‏رو به آن شون‏خيار يعنى كج مى‏گويند. اين خيار را در سركه مى‏خوابانند (نه مانند ما كه در نمك مى‏خوابانيم) و خام آن را با نمك مى‏خورند و بايد گفت كه مزه آن كاملا غريب است.

غير از اين در حومه شهر كشتزارهاى بسيار وجود دارد كه در آن‏ها انواع غلات و نيز پنبه كشت مى‏شود. مهم‏ترين صنايع دستى اينجا شمشيرسازى و سفالگرى است. مى‏گويند كه بهترين تيغ در اينجا ساخته مى‏شود كه به بهاى چهار تا بيست تالر مى‏فروشند. فولادى را كه براى تهيه تيغ به كار مى‏برند از شهر نيريز كه در مسافت چهار روز مسافرت از اصفهان در پشت‏يشت واقع‏است مى‏آورند، گويا در رشته‏كوه‏هاى دماوند معادن پولاد و آهن زيادى وجود داشته‏باشد.

از سفال انواع و اقسام ظروف تهيه مى‏كنند. كوزه سنگى آب نيز مى‏سازند كه همراه با ظروف سفالين به تمام شهرهاى كشور صادر مى‏شود. مى‏گويند كه آب حتى در تابستان گرم چنانچه مدت كوتاهى در اين كوزه بماند تازه و سرد مى‏شود».2)

يكى از جهانگردان پرآوازه‏اى كه بسيار به ايران سفر كرده، تاورنيه است; اما بر خلاف شهرتش، آگاهى چندانى از زندگى او در دست نيست. تاورنيه يكى از بزرگترين جهانگردان قرن هفدهم ميلادى است كه با واقع‏بينى و موشكافى قابل تحسينى ايران را به بيگانگان شناسانده است.

تاورنيه ايران را نسبتا خوب شناخته است; زيرا در شش سفر طولانى‏اش با نظرى دقيق به همه امور توجه كرده، مشاهداتش را با صراحت و صداقت‏به رشته تحرير درآورده است. بدون شك گزارشهاى تاورنيه از نوشته‏هاى جهانگردان ديگر مهمتر است; زيرا نه تنها تعداد مسافرتها و مدت اقامتش در هر يك از اين سفرها بسيار بيشتر از ديگران بوده، بلكه در دوره شكوفايى هنر و صنعت ايرانى بدين سرزمين گام نهاده است. او به جاى توصيف جنگها و ستايش پادشاهان به شرح دقيق راهها، شهرها، روستاها، گفتگوها، برخوردها و حوادث پرداخته، به يارى نقاش ويژه‏اش تصاوير زيبايى از شاهكارهاى معمارى، نقشه شهرها، قلعه‏ها، پلها، البسه مخصوص ايرانيان و حتى وسايل ساده زندگى آن دوره را ترسيم كرده است.

تاورنيه از اولين كسانى است كه تخت جمشيد و دشت مرغاب و ديگر آثار پر عظمت روزگار گذشته ايران را ديده، در سفرنامه خود از آنها ياد كرده است.

تاورنيه، ميان سالهاى 1632 و 1668، شش بار به مشرق زمين سفر كرد و بيش از9 بار به ايران آمد. نخستين سفرش در عصر سلطنت‏شاه صفى، نوه كوچك و جانشين مستقيم شاه‏عباس كبير، و سفرهاى ديگرش در زمان شاه‏عباس دوم و شاه‏سليمان تحقق يافت. او در باره شهر مقدس قم مى‏نويسد:

«قم يكى از شهرهاى بزرگ ايران است كه در جلگه صافى واقع شده و برنج در آنجا به حد وفور به عمل مى‏آيد. ميوه‏هاى آن هم خوب مى‏شود. خصوصا انارهاى درشت اعلى دارد. حصار و باروى شهر از خاك و گل و داراى برجهاى متعدد است كه در فاصله‏هاى كم ساخته شده‏اند. خانه‏ها هم چون همه از خاك و گل است داخله آنها تميز است. در ابتداى ورود به شهر، از رودخانه توسط پل سنگى بايد گذشت، و از روى سد قشنگى طرف دست راست پيچيد و به كاروانسراى خيلى عالى راحتى رفت.

چيزى كه در قم خيلى قابل ملاحظه است، مسجد خيلى بزرگى است كه ايرانيان احترام آن را كمتر از مسجد اردبيل بجا نمى‏آورند و در همان جا است كه مقبره شاه صفى و شاه‏عباس ثانى ديده مى‏شود، و همچنين مقبره سيدتى فاطمه دختر حسين بن‏على فرزند فاطمه زهرا و محمد(ص) مى‏باشد.

درب بزرگ اين مسجد در يك ميدان طولانى باز مى‏شود كه در آنجا يك كاروانسرا و دكاكين بسيارى ساخته شده كه در ظاهر شكوه و جلوه دارد، يكى از اضلاع آن با ديوار كوتاهى بسته شده كه از فراز آن رودخانه و سواحل آن پيداست. همين ميدان نيز به رودخانه فوق منتهى مى‏شود. بالاى درب مسجد عبارتى به خط طلا نوشته شده كه شامل مدح شاه عباس ثانى است. اول داخل حياتى مربع شكل و طولانى مى‏شوند كه مى‏توان آن را باغ ناميد به جهت اينكه در دو طرف خيابان وسط آن كه يك سنگ فرش است، باغچه‏هاى مربع گلكارى درست كرده‏اند كه از جمله گلهاى متعدد قشنگ كه در آنجا ديدم ياس زرد بود، انواع و اقسام گل و رياحين در آنجا بعمل آورده و به توسط نرده از چوب كه در طول خيابان از طرف باغچه كشيده شده مردم را از چيدن گل ممانعت مى‏نمايند و خيلى مواظبت دارند كه آنجا را به حال شادابى نگهدارى نمايند.

عيسوى‏ها به سهولت نمى‏توانند داخل آن مكانها بشوند خصوصا آنهايى كه قيافه و لباسشان به چشم بزند، اما با آن وضعى كه من در ايران و هندوستان مسافرت كردم هرگز هيچ درى به روى من بسته نمى‏شد. در حياط اول، وقت دخول در طرف چپ اطاقكهاى كوچكى ديده مى‏شود. اشخاصى كه بايد هر روز از موقوفات مسجد جهت‏خيرات غذا بخورند در آن اطاقها جمع شده بعد از صرف غدا متفرق مى‏شوند، اشخاصى هم كه براى عدم بضاعت از دست طلبكار، بستى مى‏شوند مثل مسجد اردبيل در همين اطاقها منزل مى‏كنند و محل پناه آنها مى‏شود. محل‏هاى بست ايران مثل بست‏گاههاى ما نيست كه شخص متحصن بايد كفيل مخارج خود شود، در ايران هر كس داخل بست مى‏شود تمام حوائج او را از موقوفات مى‏دهند و او ابدا به خيال خوراك و لوازم زندگى نيست و در كمال فراغت‏خاطر بدون نگرانى در بست مى‏ماند تا دوستانش از روى فرصت، اصلاحى در كار او بعمل بياورند.

از حياط اول، داخل حياط بزرگترى مى‏شوند كه صحن آن سنگ فرش است و از آنجا با چند پله داخل حياط بلند مهتابى‏دار مربعى مى‏شوند كه در اطراف آن حجره طلبه‏هاى مسجد واقع است.

از حياط سيم، باز از ده دوازده پله آجرى بالا رفته حياط چهارم مى‏شوند كه آن هم شبيه مهتابى مرتفعى است و حوض زيبايى در وسط آن واقع است كه از آب جارى دائما لبريز است، آب آن توسط نهرهاى كوچك مى‏رود كه جاهاى ديگر را مشروب نمايد، اين نهرها داخل همان محوطه هستند. در اطراف اين حياط هم حجراتى ساخته شده و نماى مسجد يك ضلع آن را اشغال كرده كه سبب جلوه و قشنگى آن شده است. سه درب بزرگ با سبك خوب ديده مى‏شود كه در جلو آنها درب آجرى مشبكى به ارتفاع قد انسان واقع شده است، آستانه درب وسطى از يك صفحه نقره پوشيده شده است. در ميان اين سه در و درب گنبد مسجد، ملاهاى متعدد نشسته و كتابهايى در دست دارند و مشغول قرائت هستند. اين مسجد هشت گوشه است (مثمن) و در هر ضلعى يك درب كوچك از چوب گردو واقع است كه روى آنها را با رنگ زرد و بخور براق كرده‏اند. مقبره سيدتى فاطمه نواده محمد(ص) در آخر مسجد واقع شده است. بطورى كه ميان ديوار و قبر، يك آدم فقط مى‏تواند عبور كند، اطراف قبر ضريح بزرگى از نقره كشيده شده كه شانزده پاى مربع مساحت آن است، ميله‏هاى آن گرد و محل تقاطع آنها مانند سيب گرد است، در روشنايى چراغهايى بسيار كه از چراغدانهاى طلا و نقره بى شمار نورافشانى مى‏كنند جلوه و تلالؤ غريبى به اين مكان مى‏دهند. داخل مسجد تا زير زواياى هشت گوشه كه پايه طاقهاى گنبد روى آن است تمام از كاشى‏هاى الوان بسيار اعلى است و طاق گنبد مسجد بسان طاق درب مدخل آن از طلا و لاجورد به سبك اعراب نقش و نگار شده است.

در هر طرف مسجد نزديك قبر سيدتى فاطمه تالار بزرگى است‏براى فقرا و اشخاصى كه بايد از مطبخ و خيرات سلطنتى غذا بخورند و در آنجا جمع شده‏اند. چنانچه سابقا گفته‏ام در ميان آنها پلو و انواع گوشتها كه در كمال نظافت تدارك شده تقسيم مى‏نمايند.

از اين مقبره به طر ف چپ در فاصله 25 الى 30 قدم راه پله‏اى ديده مى‏شود و اين راه هم درى دارد كه بالاى آن با خط طلا باز مدح شاه‏عباس ثانى نوشته شده است.

وقتى كه در باز شد محلى كه بدن آن پادشاه در آنجا استراحت كرده است ديده مى‏شود. به توسط درب مشبك ديگرى يك گنبد كوچكى به نظر مى‏رسد كه مقبره شاه صفى پدر شاه‏عباس است كه از يك روپوش زرى پوشيده شده است. دائما در مقبره شاه عباس كار مى‏كنند و مى‏خواهند بناى خيلى زيبايى بوجود آورند.

اهالى مسجد به من گفتند كه گنبد آن از طرف داخل نقره‏پوش خواهد شد.

خان قم مرد نجيب مؤدبى است و هيچ مسافر خارجى نيست كه وضع رفتار او را تمجيد نكرده باشد وقتى كه وارد ميدان شد و مرا با آن آلمانى كه از اسلامبول همراه من آمده بود ديد يا اينكه او را آگاه كردند كه در نزديك او خارجى هست فورا ما را احضار كرد، بعد از آنكه بعضى سؤالها از موضوع مسافرت ما نمود يك نيم تخت‏خواست و آوردند، آنگاه ما را روى آن نشانيده از ما پرسيد از كجا مى‏آئيم و براى چه به اصفهان مى‏رويم؟ جواب گفتم كه براى ملاقات شاه مى‏رويم. عزيمت ما را تحسين كرد، اما اظهار تاسف نمود كه چرا قبل از وقت ورود خودمان او را مطلع نساختيم. شب كه به كاروانسرا برگشتم ديدم چهار نفر از ملازمين او تعارفى چندى از ماكولات براى ما آوردند كه از جمله شش عدد خربوزه بسيار خوب و چهار تنگ بزرگ شراب اعلى بود.

اين حاكم به قدرى به نظر من مرد نجيب با فتوت خوبى آمد و به حدى در باره من انسانيت كرد كه مرا بى‏اختيار قرين غم و مصيبت نمود وقتى كه شنيدم شاه با او بى‏التفات شده است، بى التفاتى‏اى كه بالاخره ظالمانه سبب هلاكت و مرگ او شد. چند سال بعد از رفتن من از قم اين خان براى تعميرات قلعه قم كه همه از خاك و گل است و مرمت پل رودخانه و بعضى مخارج ديگر از همين قبيل بدون اينكه به شاه بنويسد و اجازه بخواهد به حكم شخصى خود ماليات خيلى مختصرى به سبدهاى ميوه‏اى كه وارد شهر مى‏شدند بسته بود، در همه شهرهاى ايران اشخاصى از طرف شاه موظف هستند كه مراقب باشند هر روز نرخ ارزاق چه حال دارد و حكم بدهند كه چيزى علاوه از قيمتى كه ميان خودشان براى هر جنسى معين كرده‏اند زياد فروخته نشود و براى خبر عامه در هر هفته قيمت هر چيزى را جار مى‏كشند. آن وقت در سلطنت‏شاه‏صفى بود و اين حكايتى را كه نقل مى‏كنم در اواخر سنه 1632 ميلادى واقع شد. به توسط همين اشخاص بزودى به شاه خبر رسيد كه حاكم بدون اجازه شاه مالياتى به ميوه‏ها بسته است. شاه به قدرى متغير شد كه حكم كرد حاكم را با زنجير به اصفهان بردند و تشدد فوق‏العاده نسبت‏به او بعمل آورد. پسر آن خان كه جوان متشخصى بود و از مقربين پادشاه و هميشه در حضور بود و چپق و توتون شاه را بايستى با دست‏خود به او بدهد و اين از مشاغل خيلى محترم و مهم دربار ايران است، همين كه خان را وارد اصفهان كردند شاه او را آورد به درب عمارت سلطنتى و با حضور تمام مردم به پسرش حكم كرد كه او سبيل‏هاى پدرش را بكند و بعد بينى و گوشهايش را ببرد، پس از آن چشم‏هايش را بتركاند و بالاخره سرش را ز تن جدا كند. همه اين احكام كه اجرا شد شاه پسر را به جاى پدر حاكم قم كرد و پيرمرد عاقلى را به نيابت او مقرر داشت و او را با حكمى به اين مضمون به قم فرستاد «اگر تو از آن سگى كه به درك رفت‏بهتر حكومت نكنى تو را به سخت‏ترين قسمى از اقسام به قتل خواهم رسانيد.»

از شگفتيهاى گزارش تاورنيه وفور كشت‏برنج در قم است. راستى در هواى خشك و كويرى قم، چگونه برنج‏بسيار كشت مى‏شد؟ شايد در آن روزگار آب و هواى قم گونه ديگرى بوده است؟ البته بودن باغچه‏هاى پر گل، زيبا و با طراوت از مساعد بودن آب و هوا و آبادانى قم در آن دوره حكايت مى‏كند. بى‏ترديد اين آبادانى مرهون آبهاى فراوان و خوشگوارى بود كه قم و اطراف آن را مشروب مى‏ساخت. چنانكه پوله Poullet ، سياح هموطن و معاصر تاورنيه، كه در سال 1070 ق به ايران سفر كرده است، در اين باره مى‏نويسد: «قناتهاى آن، چنان به جا و اندازه ساخته شده كه در هنگام خشكسالى مردم قم را سيراب مى‏نمايد».

آنچه جالب به نظر مى‏رسد گزارش تاورنيه در باره بست‏نشينانى است كه از ترس طلبكار به حرم پناه مى‏آوردند. به نوشته او، اين افراد در حرم نه تنها از شر طلبكار در امان بودند، بلكه تا رفع عسر و حرج غذاى خود را برايگان دريافت مى‏كرده‏اند.

اين جهانگرد در بخش ديگرى از گزارش خود، به اقليت‏يهوديان قم اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «در كاشان قريب به يك هزار خانوار يهودى و در اصفهان ششصد خانوار سكنى دارند. اما در قم بيش از ده خانوار نمى‏شوند. نه اين است كه يهودى ديگر در ايران نباشد، اما يهودى‏هاى قم و كاشان و اصفهان مخصوصا خود را از نسل يهودا مى‏دانند».

گر چه تاورنيه در ارائه گزارش دقيق از اوضاع اجتماعى ايران كوشيده است، ولى در برخى از موارد توفيق به دست نياورده است. او در بخشى از گزارش خود به مراسم گاوبازى در قم، كه به دستور حكام انجام مى‏شد و مورد توجه برخى از مردم قرار مى‏گرفت، رنگ مذهبى مى‏دهد و مطالبى خلاف واقع مى‏نگارد. همانطور كه در بسيارى از مطالب اين خاورشناس رد پاى جاسوسى پيداست

پربرگ و بارترين سفرنامه‏اى كه يك بيگانه در عصر صفويه به رشته تحرير درآورده است، سفرنامه «شواليه شاردن‏» است.

شاردن فرانسوى در زمان پادشاهى شاه عباس ثانى، و پسر و جانشينش شاه سليمان، سه بار به ايران سفر كرد، و افزون بر دوازده سال در اين كشور به سر برد، جز زبانها فرانسوى و انگليسى، زبانهاى تركى و فارسى را نيز مى‏دانست او كه در سال‏1623 ميلادى - 1002 خورشيدى - در پاريس به دنيا آمده بود، در بيست و دو سالگى به نمايندگى پدرش براى رسيدگى به امور تجارى وى راهى هند شد، و به هنگام مراجعت از آن سرزمين، از راه خليج‏فارس به اصفهان آمد و در سال 1670 ميلادى‏برابر1049 خورشيدى به پاريس بازگشت. او پس از سپرى شدن قريب پانزده ماه بار دگر از راه قفقاز به ايران مراجعت كرد.

در آن روزگاران راهى كه از فرانسه به اصفهان از طريق «مسكو» مى‏گذشت هزار و پانصد فرسنگ فرانسوى - هر فرسنگ فرانسوى قريب چهار كيلومتر بود - طول داشت، و از فاصله پاريس تا اصفهان از طريق خشكى هزار و سيصد فرسنگ فرانسوى بود.

او در اين راه دراز رنجها و مشقتهاى طاقت‏فرسايى تحمل كرده كه خود بدانها اشاره نموده است. شواليه شاردن در دومين سفرش به ايران، پس از گذشتن از قفقاز و تبريز و ميانه و قم و كاشان به اصفهان رسيد، از مقربان دربار شاه عباس دوم شد، و سمت تاجرباشى شاه يافت. وى در سفر سوم هنگامى به ايران رسيد كه شاه عباس ثانى حاميش در گذشته بود و پسر و جانشين شاه‏صفى دوم كه بعدها شاه سليمان ناميده شد بر تخت‏سلطنت نشسته بود.

اين جهانگرد معروف اگر چه برخلاف بسيارى از جهانگردان ديگر زبان فارسى را خوب مى‏دانست و به آسانى ى‏توانست‏با مردم ارتباط برقرار كند، ولى به جهت معاشرت خود با درباريان، بزرگان، جاه‏مندان، سفيران كشورهاى بيگانه مقيم ايران، نمايندگان كمپانيهاى اروپايى، برخى از گروههاى مذهبى صاحب نام، نتوانست از مسائل و مصائب درون جامعه ايران بگونه‏اى رژف آگاه گردد.

اما شرح احوال و كارهاى شاه عباس ثانى و جانشينش شاه سليمان بدو نيك اعمال و نيات درباريان و بزرگان را به تفصيل تمام نوشت. جز اين با دقت و علاقه بسيار به نگارش سابقه تمدن، مذهب، اخلاق، آداب و رسوم ايرانيان و دقايق اوضاع تاريخى و جغرافيايى اين سرزمين پرداخت «و چون به خط و زبان فارسى نيك آشنا بود، در تنظيم مطالب سياحتنامه‏اش از متون بسيار و كتبهاى خطى استفاده كرد» و اين يكى از امتيازات برجسته سفرنامه اوست.

شاردن در كتاب اصفهان خود، قصرها و باغهاى پادشاهان، و كاخها و بستانهاى وزيران و جاه‏مندان و بزرگان را يكان‏يكان در هر محلت‏يكى پس از ديگرى برشمرده، و هر كدام را چنان به دقت‏شرح و تفصيل كرده كه هر كس با فن نقشه‏كشى اندك آشنايى داشته باشد مى‏تواند نقشه قسمتهاى اعيان‏نشين آن روز را با صحت تمام رسم كند. اما در سياحتنامه مفصل وى به كوخهاى فقيران و چگونگى زندگى پرمحروميت آنان، اشارتى در خور توجه نرفته است.

شاردن نه روان‏شناس و جامعه‏شناس بود، نه فيلسوف و حكيم، اما قلمى شيوا و شيرين و سحرآفرين داشت، و همين عامل مهم موجب توجه بسيارى از بزرگان و سرآمدان دانش به سياحتنامه او شد، چنانكه منتسكو و ولتر با دقت و علاقه سفرنامه وى را مورد مطالعه قرار دادند، و به علت استقبال فرهيختگان فرانسه چندين بار به زبان فرانسوى منتشر و پس از آن به زبانهاى گوناگون ترجمه شد.

قم در سفرنامه شاردن
همانگونه كه اشارت رفت، شاردن هنگام عبور از شهرهاى ايران تا رسيدن به دربار شاه عباس دوم، مشاهدات خود را با دقت‏به وصف كشيده است، وصف دل‏انگيز او از وضع جغرافيايى و فرهنگى شهرهاى ايران، بويژه آداب و رسوم و صنايع دستى و زيباييهاى هنرى و معمارى آن دوران، بسيار خواندنى است.

يكى از شهرهايى كه در مسير شاردن قرار داشته و او به تفصيل آن را توصيف كرده است‏شهر مقدس قم است. شاردن در باره اين شهر تاريخى و مذهبى چنين گزارش مى‏دهد:

وقتى به قم نزديك مى‏شديم در هر طرف و هر جا مسجدهاى كوچك و مقبره‏هايى كه مدفن نبيره‏هاى حضرت‏على بود مشاهده مى‏شد. مردم ايران نواده‏ها و نبيره‏هاى اين خليفه را امامزاده مى‏نامند كه به مثابه حواريون حضرت مسيح مى‏باشند. در سراسر ايران عده زيادى امامزاده مدفونند، و همه در نظر ايرانيان مقدس مى‏باشند. در قم وديه‏ها و آباديهاى مجاور آن افزون بر چهارصد امامزاده وجود دارد.

ساعت ده شب به اين شهر وارد شديم، و در همان وقت، حادثه بسيار بدى براى من اتفاق افتاد. توضيح اين كه وقتى جلو در كاروانسرا از اسبم فرود آمدم و زمام آن را به دستم گرفتم تا نوكرم بيايد و آن را بگيرد تنه‏ام به دم اسبى كه برابر ايستاده بود و در تاريكى شب آن را نديده بودم، خورد. آن اسب ترسيد و رميد، و با دو پاى خود لگدى به شكمم زد، اگر اندكى دورتر بودم بى‏گمان از ضربت لگدش جان مى‏باختم، يا به سختى آسيب مى‏ديدم. اما سر و گردن اسبم ميان من و اسب لگد زن حائل شد و از شدت ضربتش آن قدر كاست كه بر زمين نيفتادم، اما تا يك ربع ساعت‏به دشوارى و سختى نفس مى‏كشيدم. لطف و عنايت‏خداى بزرگ كه هميشه و در همه تنگناها و پيش‏آمدهاى پر خطر شامل حالم بوده مرا از اين مهلكه نجات بخشيد. اما شش هفته درد آن را و گرچه از پايم نينداخت تحمل كردم.

قم شهر بزرگى است نهاده بر دشتى گسترده دامن، در برابر كوه نسبتا بلندى كه فاصله‏اش بيش از نيم‏فرسنگ نيست.

شهر به شكل مستطيلى است كه از خاور به باختر در طول رودخانه‏اى دامن كشيده است. در باره عده سكنه و خانه‏هايش تحقيق كافى نكرده‏ام. چنان كه مى‏گويند پانزده هزار خانه دارد، و پيرامونش را باغهايى فرا گرفته است، قم را خندقى شهربند كرده است، و نيز بارويى نيمه ويران دارد كه در فواصلى معين آثار برج‏هايى ديده مى‏شود. مقبره رستم‏خان يكى از شاهزادگان سلسله سلاطين اخير گرجستان در يكى از باغهاى بزرگ و با صفاى آنست. اين باغ وسيع اكنون گردشگاه عامه مى‏باشد. شاهزاده موصوف به شوق و اميد پادشاهى يافتن اين سرزمين به دين اسلام گرويد. دو ديوار زيبا در لبه و تمام طول نهر و سراسر درازاى شهر كشيده شده، و در آخرين حد شرقى رودخانه پل عظيمى ساخته‏اند. گر چه اين شهر از نظر تجارى چندان معتبر نيست ولى بازارهاى خوب و آبادى دارد كه در آنها همه گونه جنس موجود است. ميوه‏هاى تازه و خشك مخصوصا انار، همچنين مقادير زيادى صابون، سفالهاى سفيد و لعابدار، تيغه شمشير مهم‏ترين صادرات اين شهر است، تيغه‏هاى شمشير قم در سراسر ايران از نظر جوهر و جنس مشهور است. كوزه‏هاى سفالين اين شهر به سبب تخلخلى كه دارند آب را در تابستان خوب و به سرعت‏سرد مى‏كنند. آنان كه مى‏خواهند در فصل تابستان پيوسته آب سرد بنوشند از هر كوزه بيش از پنج‏يا شش روز استفاده نمى‏كنند، زيرا منافذ ريز آنها بر اثر وجود ذرات كوچك محلول در آب بسته مى‏شود، و از آن پس آب سرد نمى‏شود. براى اين كه بوى گل كام نوشندگان آب را نيازارد معمولا نخست داخل كوزه را با گلاب مى‏شويند سپس آن را پر از آب مى‏كنند، پارچه خيسى را دورش مى‏بندند و به جايى مى‏آويزند. پس از سپرى شدن شش ساعت‏يك چهارم آب درون آن به بيرون ترشح و كاسته مى‏شود. اما از آن پس ترشح آب كندتر و پس از چند روز كاملا متوقف مى‏گردد، و از اين زمان اگر مدتى آب در كوزه بماند طعمش اندكى عوض مى‏شود.

بيشتر خانه‏هاى قم پاياب‏هايى دارد كه چهل تا پنجاه پله مى‏خورد و مردم آب آشاميدنى خود را از آنها برمى‏دارند. آب اين پاياب‏هااز چشمه‏هايى در همان محل مى‏جوشد و از شيرهايى كه بر آن تعبيه شده استفاده مى‏شود بسيار سرد است و مخصوصا در فصل تابستان وجود اين منابع آب براى ساكنان قم نعمتى است.

اين شهر بزرگ مساجد و كاروانسراهاى بزرگ و خوب دارد. با شكوه‏ترين و مجلل‏ترين آنها مسجدى است كه دو پادشاهى، كه اخيرا در گذشته‏اند در آن جا به خاك شده‏اند. اين مسجد كه شهرت بسيار دارد داراى چهار حياط است. حياط اول به شكل مربع و همانند باغى پر گل و درخت مى‏باشد. خيابان ميان آن كه سنگ‏فرش شده با نرده از باغچه‏هاى پوشيده از گل و درخت و سبزه دو طرف جدا شده است. در دو طرف خيابان، و در طول حياط دو صفه وسيع و آجرفرش به بلندى سه پا وجود دارد كه روى هر كدام بيست اتاق ساخته شده. هر كدام طاقى به وسعت نه پاى مربع دارد و هر يك داراى يك بخارى و يك ايوان مى‏باشد. در طرف چپ در ورودى پاياب گودى بدان گونه كه در سطور قبل ياد شد وجود دارد، و در جانب راست جايگاهى شبيه به يك قفس بزرگ ديده مى‏شود. بر اطلاق اين قسمت از ساختمان دلگشا و خوش‏منظر و باصفاست.

جوى آب صاف و روشنى كه از حوضى واقع در مدخل محوطه جريان مى‏يابد به حوض ديگرى كه در آخر حياط است وارد مى‏شود. ده بيت كه بدين شرح با آب طلا بر بالاى مدخل نوشته شده صاحب مقبره را معرفى مى‏كند تاريخ بناى سردر مقبره حضرت معصومه قم عليها السلام: در زمان پادشاهى خيرآفرين شاه‏عباس ثانى كه خدا دوران سلطنتش را پاينده بدارد اين در رحمت‏به روى مردم گشوده گشت چنان درى كه هر كس بدان بنگرد بهشت را از ياد مى‏برد. بينندگان چنان به خيره و به نظر شگفتى بر اين بنا مى‏نگرند كه آسان نمى‏توانند ديده از ديدنش برگيرند و بسان باد بگذرند معصوم خليفه مرشد كامل كه خورشيد گيتى‏آرا از پرتو آراى جهانتابش روشنى گرفته وسيله يكى از نواب خود آقامراد اين سه در با شكوه را كه از فرط رفعت و عظمت‏سر به آسمان مى‏سايد ساخته است. اين است گذرگاه ورود به بارگاه رفيع و قدرمند حضرت معصومه كه از خاندان جليل حضرت رسالت عليه السلام است. خوشا به حال مؤمنان راستينى كه بر اين آستان رفيع درجات كه ماه و خورشيد بر آن بوسه مى‏زنند، سر مى‏سايند و آن را زيارت مى‏كنند. همچنان كه تير به هدف اصابت مى‏كند ملتمسانى كه از اين آستان فياض مراد مى‏طلبند البته به آرزوى خود مى‏رسند بى‏گمان تقدير در برابر بانى و سازنده اين درگاه كه براى رضاى خدا ساخته مى‏شود هرگز مانعى به وجود نمى‏آورد. اى مؤمن پاك اعتقاد اگر مى‏خواهى تاريخ بناى اين درگاه بلند پايه را دريابى به تو مى‏گويم از لفظ بجوى.

حياط دوم از نظر صفا و زيبايى همسنگ حياط اول نيست; و اطراف حياط سوم را كه دست كمى از حياط اول ندار بناهاى دو طبقه‏اى احاطه كرده كه داراى ايوان و مهتابى مى‏باشند، و جوى آبى همانند جوى حياط اول از ميان آن جارى است. در وسط حياط حوض بزرگى ديده مى‏شود، و چهار درخت‏بزرگ و سايه افكن در چهارگوشه آنست كه روزها بر روى حوض سايه مى‏اندازند. اين حياط به وسيله دوازده پله سنگ مرمر به حياط چهارم مربوط مى‏شود. سر در مرتفع حياط اخير بسيار عالى و با شكوه است، و قسمت پايين آن با سنگ مرمر سپيد كه از روشنى و تابناكى چون سنگ سماق مى‏درخشد آذين يافته است; و قسمت‏بالاى سر در كه به صورت نيمه گنبد است‏با نقوش زرين و لاجوردى مزين شده است. در پايين و اطراف حياط چهارم حجره‏هاى بسيارى بنا شده كه مانند اتاقهاى سه حياط ديگر ايوان و مهتابى دارند. در اين حجره‏ها طلاب علوم دينى زندگى مى‏كنند، و هزينه آنان از درآمد اوقاف اين استان تامين مى‏شود. عمارتهاى ضريح حضرت معصومه، در مقابل بنا شده، و شامل سه بناى با شكوه و مجلل است كه همه در كنار هم، و در يك رديف قرار گرفته‏اند. مدخل بارگاه ميانى كه هجده پا عمق دارد در نهايت‏شكوه و جلال مى‏باشد. و سر در آن از سنگهاى مرمر سپيد و شفاف و پرقيمت‏ساخته شده است. بالاى سر در نيم گنبدى است كه سطح رويه بيرونى آن از كاشيهاى آبى بسيار زيبايى پوشيده شده و سطح داخليش با لاجورد و آب‏طلا آذين يافته است. اطراف در عمارت كه دوازده پا بلندى، و شش پا پهنا دارد از سنگ شفاف و روشنى ساخته شده، و سطح در با صفحه‏اى نقره خام كه روى آن با طلا و مينا و قلمكارى مزين گشته، پوشيده شده است. بارگاه حضرت معصومه بنايى هشت ضلعى است كه بالاى آن گنبدى بزرگ و زيبا و با شكوه برافراشته شده است. سطح داخلى بارگاه از پايين به بالا به قدر شش پا با صفحه‏هاى بزرگى از سنگ سماق براق و مواجى كه روى آنها با طلا و رنگهاى زيبا شكل گل كشيده شده پوشيده شده و در سطوح بالا و راس گنبد ميله مانندى ضخيم و بلند به درازاى تقريبى بيست پا افراشته شده كه سر آن منتهى به هلالى است. اين ميله از گلوله‏هايى به اندازه‏هاى متفاوت كه روى هم تعبيه شده تشكيل گرديده است. همه اين گلوله‏ها كه بنا به اعتقاد ايرانيان تو پر مى‏باشند از طلاى بى غش است، و اگر اين گفته درست‏باشد بهاى آنها از ميليونها در مى‏گذرد، به هر روى اين تزيينات، زيبا و ديدنى و بس سنگين قيمت مى‏باشد. اينست ترجمه و فهوم دعاها و كلماتى كه در بارگاه آمده است: «خدا هميشه بوده، و هميشه خواهد بود، و جز پروردگار همه كس و همه چيز نيست و فنا مى‏شود، حمد و ثنايى كه در باره ذات پروردگار نباشد همه بيهوده و باطل است، و هر نعمتى كه موهبت الهى نباشد جز سايه و شبحى از نعمت نيست.

پاكبازان و پرهيزكاران نبايد به اميد پاداش خدا را ستايش و نيايش كنند. لذت‏جويى و پاداش‏طلبى شيوه عاشقان راستين نيست. پيوستن به معشوق پايان آرزو و هدف دلدادگان صادق است، و من از آن از خود گسسته‏ام تا در درياى بيگران فنا بقا يابم.»

در ميان اين بارگاه قبر متبرك و مطهر حضرت فاطمه دختر گرامى حضرت امام موسى كاظم(ع) هفتمين امام شيعيان است. شيعيان بر اين اعتقادند كه جانشينان حقيقى حضرت رسول دوازده امامى مى‏باشند كه از دودمان آن حضرت و دامادش حضرت على يكى پس از ديگرى ظهور كرده‏اند.

طول مزار حضرت معصومه هشت، عرضش پنج، و بلنديش شش پاست. رو و دورش با كاشيهاى بسيار عالى و زيبا پوشيده شده، و رو پوشى زربفت‏بر آن گسترده شده است. نيم گام دور از مزار نرده‏اى سيمين و تو پر به بلندى شش پا در اطراف آن تعبيه شده، و در هر يك از چهار گوشه‏اش گويى بزرگ از زر نصب گرديده است. نرده را دور مزار از آن نصب كرده‏اند كه زائران نتوانند به مزار مقدس دست‏بزنند يا ببوسند. روپوش نيز بدين سبب بر آن گسترده شده كه مقبره از ديد مردمان پنهان بماند، و تنها با موافقت ارشد متوليان و خادمان و پرداختن مبلغى پول به ديدن خود مزار مى‏توان نايل شد. كف بارگاه با قاليهايى پشمين خوش‏بافت و گرانبها فرش شده، اما روزهاى عيد روى آنها قاليهاى ابريشمين زربفت مى‏گسترانند. ده پا پايين سقف بارگاه چند قنديل نقره آويخته شده است. شكل اين قنديلها كه هر كدام قريب شصت مارك وزن دارد همانند قنديلهاى اماكن متبرك مسيحيان نيست، زيرا قنديلهاى بارگاه حضرت معصومه هيچيك انبار روغن ندارد و آنها را نمى‏توان روشن كرد. چندان كه پرسيدم نتوانستم كلمه قنديل را دريابم. گمان مى‏كنم اين كلمه از كانديل لافتى مشتق شده است. اين لفظ را مسيحيان يونانى در باره كسانى به كار مى‏برند كه مامور روشن داشتن مشعلها و چراغهاى معابد مى‏باشند، و بسا ممكن است از كلمه شاندل مشتق شده باشد كه در تمام زبانهاى اروپايى نزديك به هم تلفظ مى‏شود، اما معنيشان يكى است. مسلمانان به متصديان روشن داشتن مشعلها قنديل‏چى مى‏گويند.

بر نرده مزار او دعاهايى به خط زرين نوشته و آويخته شده است. اين دعاها بر پوستهايى كه كاملا صاف و صيقلى شده، نسبتا ضخيم و به بزرگى ورق كاغذ است، كتابت‏يافته است. صفحه‏اى كه برابر در ورودى آويخته شده زيارت‏نامه است. هر كس به قصد زيارت وارد بارگاه مقدس مى‏شود نخست‏سه بار آستانه و نرده مزار متبرك را مى‏بوسد، آن گاه راست‏به احترام مى‏ايستد، و در حالى كه با حضور دل به مزار مى‏نگرد، ملايى كه همه وقت‏براى خواندن زيارتنامه آماده است، زيارتنامه را كلمه به كلمه به او تلقين مى‏كند. زائر پس از خواندن دعا و ذكر دگر بار نرده و سپس آستانه را مى‏بوسد، سپس مبلغى معادل چهار يا پنج‏سو به نسبت دارايى خود به ملا مى‏دهد. زائران پولهايى را كه نذر مرقد مطهر حضرت معصومه كرده‏اند در صندوقچه آهنينى كه به شكل مخروط ناقص است و نزديك در ورودى بارگاه جا دارد مى‏ريزند. هر جمعه در صندوق را باز مى‏كنند. پولهايى را كه زائران در آن ريخته‏اند برمى‏دارند و ميان خادمان حرم مقدس تقسيم مى‏كنند.

شايد آوردن دعاهاى بسيارى كه در اين بارگاه متعالى خوانده مى‏شود مطالب را طولانى كند از اين رو به آوردن زيارتنامه مرقد شريف بسنده مى‏شود.

مرقد حضرت فاطمه تا زمان حاضر سه بار تعمير و ترميم شده. چون خلفاى بغداد شيعيان حضرت على عليه السلام و همه ائمه اطهار را مورد شكنجه و آزار قرار مى‏دادند، امام موسى كاظم پدر آن حضرت وى را به شهر قم انتقال داد. حضرت فاطمه طى مدت اقامت‏خود در اين شهر بناهاى بزرگى ساخت. و سرانجام در همين شهر جان به جان آفرين تسليم كرد. شيعيان بر اين اعتقادند كه به اراده و مشيت‏باريتعالى آن حضرت پس از مرگ به آسمانها عروج كرده و در مرقدش چيزى نيست، و اين بناهاى عالى به ياد وى بر پا شده است.

دو ساختمان دو طرف آستان مقدس حضرت فاطمه آرامگاه دو تن از پادشاهان اخير ايران است. سر در اين دو آرامگاه كوتاه‏تر و كم‏پهناتر از مدخل بارگاه حضرت فاطمه است. اما درهاى آنها همچنان از صفحه‏هاى سيمين پوشيده شده است. هر دو بنا از نظر وسعت‏برابرند و هر دو در آخر دالانى كه دوازده پا عرض و سى و پنج پا طول دارد واقع‏اند. نزديك مدخل اتاقى است كه مخصوص نگهدارى تزيينات و نفايس مى‏باشد. مزار شاه‏عباس ثانى دوازده ضعلى غير منظم است; و مزار ديگرى كه شاه صفى در آن به خاك سپرده شده چهار ضلعى غير منتظم مى‏باشد. سطح مخازن، دالانها، و بارگاه همه پوشيده از قاليهاى زيبا و گرانبهاست، اما در آرامگاه قاليهاى زرتار ابريشمين گسترده شده است. شكوه و عظمت و زيبايى اين دو بنا در وصف نمى‏گنجد، و به راستى بى‏نظير است. قسمتهاى پايين بارگاه با سنگهاى بزرگ سماق كه با طلا و لاجورد آذين يافته پوشيده شده است. طاقها و سقف‏ها در نهايت زيبايى و ظرافت‏ساخته، و چنان با نقوش طلا و لاجورد هنرمندانه پرداخته شده كه چشم را خيره و بيننده را حيران مى‏كند. در ساختمان اين بناها چندان طلا و لاجورد به كار رفته كه بيننده مى‏پندارد همه از زر و لاجورد ساخته شده است. پايين بارگاه بيست و چهار پنجره در دو رديف تعبيه شده; بزرگ‏ترين آنها رو به باغى خوش‏منظر گشوده مى‏شود، و يكى كه كوچكتر است رو به بارگاه دارد. همه پنجره‏ها با شيشه‏هاى بلورين كه با طلا و لاجورد تزيين يافته در قابهاى سيمين تو پر جا دارد. در زير هلال طاق عبارات و جملات پرمعنايى به نظم و نثر با خطوط زيبا و زرين نوشته شده كه ترجمه نمونه‏اى از آنها اين است:

«پادشاهى كه به عدل و داد نمى‏كوشد بسان ابر تيره‏اى است كه از آن باران نمى‏بارد;

دارايى و ثروتى كه نيازمندان از آن بهره نمى‏يابند همانند درخت‏خشكى است كه سايه و ميوه ندارد;

بينوايان و نيازمندان ناشكيبا چونان رودخانه خشك و بى آبند.

افرادى كه تظاهربه زهد و تقوا مى‏كنند، اما پرهيزگار و پاكدامن نمى‏باشند شمعهاى كور و بى‏نور را مانندند.

دين به دنيا فروشان و متدينانى كه دل به دنيا باخته‏اند شوره‏زارهايى هستند كه هرگز گل و گياه برنمى‏آورند.»

بلندى قبر شاه‏عباس ثانى، چهار، پهنايش چهار، و درازايش هشت پاست. سه قنديل طلاى تو پر از سقف آرامگاه آويخته شده كه بزرگ‏ترين آنها بيست و چهار، و دوتاى ديگر هر كدام دوازده مارك وزن دارند. اين قنديلها وسيله ميله‏هاى سيمين از سقف آويخته شده‏اند، مزار از كاشيهاى بسيار زيبايى تزيين يافته، و روى آن پارچه‏هاى زربفت و بسيار گرانبهايى كه هر ذراع آن افزون بر نهصد ليور بها دارد پوشيده شده است. گرانبهاترين روپوش مرقد با منگوله‏هاى زرين روى مقبره تعبيه شده و پايين روپوش بزرگ، نوارهاى ابريشمين زيبايى دارد كه از حلقه‏هاى زرين تو پر متصل به قالى مى‏گذرد، و آن دو را به هم مى‏پيوندد. همه چنگكها و قلابهاى گوشه‏ها نيز طلاهاى تو پر مى‏باشند. دالان آرامگاه برجستگى ستون‏مانندى دارد كه بر همه جوانب مشرف و مسلط است; و بر آن اشعار زيبايى به زر در مدح حضرت على پيشواى شيعيان نوشته شده، اين شعرها كه سراينده‏اش حسن قاضى است هفت‏بند دارد. بند اول در ستايش و عت‏حضرت رسول، و شش بند ديگر در مدح حضرت على است.

آرامگاه شاه صفى از نظر جلوه و جلال و شكوه همتاى مقربه شاه‏عباس ثانى است.

همه ظروف و اوانى و آلات و ابزار متعلق به اين بارگاهها از طلا يا نقره است. اين وسايل عبارتند از شمعدانهاى طلا كه هر كدام پنجاه تا شصت مارك وزن دارد. مجمعه‏هاى بزرگى كه با آن بينوايان و مستمندان را اطعام مى‏كنند. ظرفهاى مخصوص جاى آب دهان و زباله، انبر، خاك‏انداز مخصوص بخارى، آتشدان، روغندان و گلابدانها. از ظروف و آلات طلا و نقره منحصرا در روزهاى عيد استفاده مى‏شود.

شامگاهان در سراسر عمارت مرقد، دالانها، ايوانها و جاهاى ديگر ساختمان شمع مى‏افروزند كه تا بامداد روشن است. در بارگاه حضرت معصومه نيز شبانگاهان شمع بسيار روشن مى‏كنند. دو شمعدان بسيار بزرگ كه هر يك روى سه پايه سنگينى قرار دارد شبانگاه اطراف خود را نورباران مى‏سازد. هشت تن قارى موظفند كه شب و روز به نوبت قرآن بخوانند. اين قاريان بى‏آنكه به رفت و آمد كسان اعتنا كنند به قرات قرآن مجيد اشتغال دارند، و گاهى سر خود را به راست و چپ و جلو و عقب حركت مى‏دهند زيرا بر اين باورند كه اين كار، هم بيانگر اعتقاد بيشتر آنان به مبانى مذهبى است، و هم با دقت و توجه افزون‏تر قرآن را قرات مى‏كنند. دوازده قارى نيز بايد به نوبت‏بر سر قبر شاه صفى قرآن تلاوت كنند. و بيست و پنج تن نيز به نوبت‏بر سر گور شاه عباس ثانى قرآن تلاوت نمايند.

در پشت و كنار اين هر سه مزار خانه‏هاى زيبا، باغچه‏ها،بناهاى بسيار با شكوه كه همه مفروش و پاكيزه و داراى اثاثيه لازم مى‏باشند، واقعند. در مغرب گورستانى متجاوز از هزار و پانصد گام مربع وسعت دارد ديده مى‏شود. در اين گورستان گورهاى كهنه و نو بسيار است. چون در نظر مردم ايران شهر قم به سبب وجود بارگاه حضرت معصومه در آن، مقدس است مردم اگر بتوانند جسد مردگان خود را به آن جا مى‏آورند و به خاك مى‏سپارند.

در سمت راست‏بنا ديوارى بلند و عريض است كه از آجر ساخته شده، و آن در حقيقت‏سدى است در برابر طغيان رودخانه قم كه از پايين ديوار مى‏گذرد. مردم ايران به اين مكان مقدس، آستان مبارك معصومه مى‏گويند; و اين نام در اللهيات سزاوار كسى است كه در تمام مدت عمر خود هرگز مرتكب گناه نشده است. در هر سال قريب سه هزار و دويست تومان معادل صد و چهل هزار ليور به مصرف نگهدارى و ديگر خدمات اين بناها مى‏رسد. از اين مبلغ هزار و پانصد تومان خرج آرامگاه شاه عباس ثانى، هزار تومان هزينه مقبره شاه صفى، و هفتصد تومان خرج آستان مقدس حضرت معصومه مى‏شود. مخارج نگهبانى و تعمير و ترميم بناها، هزينه نگهدارى اثاثيه، بهاى شمع و روغن مشعلها، خرج روزانه روحانيون ساكن آستانه و طلاب علوم دينى، و هزينه اطعام بينوايان و مستمندان از اين محل تامين مى‏شود.

سه نفر از رجال سرشناس و مهم ايران سمت توليت‏بارگاههاى سه گانه را دارند، و مسؤوليت هر بارگاه به عهده يكى از آنهاست. عايدات و مخارج هر بارگاه زير نظر مستقيم متولى آن تنظيم مى‏شود. عنوان متوليها تربت‏دار است، و انتخاب امام جماعت، برگزيدن مؤذن، قنديل‏چى كه قنديلها و شمعها را روشن مى‏كند، ماموران نظافت كه هم بناها را جارو و تميز مى‏كنند، و هم مسؤول تهيه آب جهت وضو و تطهير مى‏باشند از جمله وظايف آنهاست.

پيرمرد سرشناس و محترمى كه سابقا سمت قورچى‏باشى داشته يعنى فرمانده كل سى‏هزار مرد سپاهى بوده اكنون متولى آستانه مقدس است. قم جز اين بناها داراى بسيار عمارتهاى رفيع و با شكوه مى‏باشد و روى هم رفته شهر خوبى است. اما هوايش در تابستان بسيار گرم و موجب ناراحتى ساكنانش مى‏شود. در اين فصل آب رودخانه قم به سبب نقصان نزولات سخت كاهش مى‏يابد و به صورت جويى در مى‏آيد، اما در آغاز بهار كه برف كوههاى مجاور شروع به ذوب شدن مى‏كند نه تنها بستر رودخانه لبريز مى‏گردد بلكه گاهى طغيان مى‏كند مانند رود سن پهناور مى‏شود و داخل شهر مى‏گردد. اسم ديگر اين رود جوبادگان (Joubadgan) است.

طول جغرافيايى قم هشتاد و پنج درجه و چهل و هشت دقيقه و عرضش سى و چهار درجه و سى دقيقه مى‏باشد; اما چنان كه پيش از اين اشاره كردم تا بستانهايش چنان گرم مى‏شود كه در هيچ نقطه ايران حرارت خورشيد بدان سوزندگى نيست. در اين شهر همه گونه مواد خوراكى و ميوه به فراوانى و ارزانى يافت مى‏شود، مخصوصا پسته‏اش در نهايت امتياز است و مردمانش بسيار با ادب و اجتماعى مى‏باشند.

بعضى از مصنفان ايران نوشته‏اند كه قم در نخستين سده هجرى بنا شده، اما تصريح كرده‏اند كه در زمان زندگى حضرت رسول هفت آبادى كوچك و نزديك به هم وجود داشته و عبدالله زيدان كه با سپاهى گران به آنجا آمده با بناى ساختمانهاى بزرگ و وسيع اين هفت آبادى را به هم پيوسته و دورش را بارويى عظيم برآورده است; و پس از مدتى از آن هفت آبادى شهرى پديد آورده كه در عظمت و آبادانى باقسنطنيه برابرى مى‏كرده است. ساليانى چند پس از آن موسى پسر عبدالله از بصره وارد قم شد و معتقدات شيعيان اماميه را در آن جا منتشر كرد.

مردمان قم از همان روزگاران به معتقدات مذهبى خود مؤمن و وفادار بوده‏اند، و در نگهبانى آن حتى از باختن جان دريغ نكرده‏اند. تيمور لنگ كه مخالف عقايد اهل تشيع، و پيرو تسنن بود سراسر قم را خراب كرد; اما در طى ساليان بعد به تدريج اين شهر رو به آبادانى نهاد، ولى عظمت و شكوه نخستين را در اواخر پادشاهى شاه صفى و آن گاه كه اين پادشاه در قم به خاك شد بازيافت.

شاه عباس ثانى پسر شاه صفى كه پس از وى به تخت‏سلطنت‏برآمد هر گاه بر يكى از بزرگان دربار خشم مى‏گرفت وى را به قم تبعيد مى‏كرد تا به قول وى در آنجا مشغول عبادت و دعاگويى به ذات همايون شاهنشاه باشد، و باقى عمر را به آسايش و آرامش بگذارند. شاه سليمان پادشاه كنونى نيز بر همين راه مى‏رود. او نيز گروهى از رجال و درباريان را كه از نظرش افتاده و مورد بى‏مهريش قرار گرفته‏اند به اين شهر مذهبى تبعيد كرده است.

در سال 1634 ميلادى سيل بنيان‏كن و ويرانگرى داخل قم سرازير شد و هزار خانه را خراب كرد، و هنوز سه سال بيش نگذشته بود كه سيل ديگرى دو هزار خانه و بسيارى از عمارات قديمى را ويران نمود، و نزديك بود همه شهر را بشويد.

قم را غالبا با ميم مشدد تلفظ مى‏كنند. لقبش دارالموحدين است، و از نظر سازمان ادارى حاكم آن داروغه است.

محمد جواد صاحبى

اضافه کردن نظر


اوقات شرعی


    
  اذان صبح
  طلوع خورشید
  اذان ظهر
  غروب خورشید
  اذان مغرب
اوقات به افق :    

 aparat.png - 5.56 کیلو بایتکانال رسمی آپارات

aparat.com/banaee_ir

telegram.png - 11.95 کیلو بایتکانال رسمی تلگرام

telegram.me/banaee_ir

instagram.png - 61.01 کیلو بایتصفحه رسمی اینستاگرام

instagram.com/banaee.ir

cloop.png - 91.16 کیلو بایتکانال رسمی کلوب

cloob.com/banaee.ir

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

DESIGNED BY ICTDREAM